- بهشت یا جهنم؟ - فقط بستگی به دیدگاه فرد دارد

زمان حدودی مطالعه ۴ دقیقه / ۲۸ دی ۱۴۰۰ / مدیر سایت

بیوگرافی سادگوروسادگورو می‌گوید انسان باید ببیند که چگونه می‌تواند از خودش بهشت بسازد. در غیر این صورت اگر شما حتی در بهشت هم زندگی کنید، باز هم زجر خواهید کشید.( بیوگرافی سادگورو )

سادگورو : مهم نیست که شما در چه شرایطی قرار گرفته باشید. شما یا می‌‌توانید آن را تبدیل به عیش‌تان کنید، یا عذاب‌تان. حتی سخت‌ترین شرایط هم می‌توانند یک انسان بسازند. شما می‌توانید آن را به زیبایی اداره کنید. افراد حتی به زیبایی، پای چوبه‌ی دار رفته‌‌اند.

یک ماجرای خاصی در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است. یک دختری بود که سیزده سال سن داشت. این اتفاق در سال1939 در اتریش اتفاق افتاده است. زمانی که هیتلر داشت دنبال یهودی‌ها می‌گشت و آن‌ها را در اردوگاه‌های کار اسیرهای جنگی جمع می‌کرد. یک روز صبح سربازان وارد خانه آن‌ها شدند. آن‌ها یک خانواده ثروتمند یهودی بودند که هفده عضو داشت و در خانه بزرگی زندگی می‌کردند. سربازان آمدند و خانه را تصرف کردند و بچه‌ها و بزرگ‌ترها را به صورت جداگانه با خودشان بردند.

این دختر سیزده ساله همراه با برادر هشت ساله‌اش به یک ایستگاه راه آهن برده شدند. اوایل زمستان بود. در اتریش هوا بسیار سرد بود. بچه‌های خانواده‌های ثروتمند حالا سه روز روی سکوی انتظار یک ایستگاه راه آهن مانده بودند. والدین آن‌ها به جای دیگری برده شده بودند و آن‌ها نمی‌دانستند که والدین‌شان کجا رفته بودند. و سربازها هم با تفنگ بالای سر این بچه‌ها ایستاده بودند. وضعیت خیلی بدی بود.

از امروز فرقی نمی‌کند که چه کسی را ببینم، هر فردی را ببینم با او به گونه‌ای صحبت می‌کنم که اگر بار آخری باشد که با او صحبت می‌کنم هیچوقت بعداً از طرز صحبت کردنم پشیمان نشوم.

ولی بچه‌ها فقط برای مدت کوتاهی سختی می‌کشند. بعد از آن چیزی برای سرگرم کردن خودشان و خوش گذراندن پیدا می‌کنند. آن پسر بچه هم کمی شروع به فوتبال بازی کردن با بقیه کرد. بعد از سه روز یک قطار از راه رسید که یک قطار باری بود، نه یک قطار مسافربری. همه به درون واگن‌ها هل داده شدند و این زمانی بود که دختر فهمید که برادر کوچکش کفش‌هایش را فراموش کرده است. از دست او عصبانی شد و گوش او را گرفت و پیچاند چون در آن سرما اگر کفش به پا نداشته باشد اذیت خواهد شد.

در ایستگاه بعدی، دخترها را از پسرها جدا کردند و به جای دیگری بردند. پنج سال و نیم بعد، در سال 1945 دختر از اردوگاه کار اجباری اسیرهای جنگی بیرون آمد و فهمید که تمام اعضاء خانواده‌اش همراه با آن برادر کوچکش، از بین رفته‌اند.

در آن لحظه، تنها چیزی که او به یاد می‌آورد آن لحظه‌ی آخری بود که با برادرش سپری کرده بود. چه قدر آن لحظه‌ی آخر را برای برادرش زشت کرده بود. گوشش را پیچانده بود به او سیلی زده بود و حرف‌های زشتی زده بود، فقط به این خاطر که او کفش‌هایش را گم کرده بود. و این اتفاق باعث شد که این دختر چنین تصمیمی بگیرد: « از امروز فرقی نمی‌کند که چه کسی را ببینم، هر فردی را ببینم با او به گونه‌ای صحبت می‌کنم که اگر بار آخری باشد که با او صحبت می‌کنم هیچوقت بعداً از طرز صحبت کردنم پشیمان نشوم. »

بهشت و جهنم درون شماست

اگر شما از چیزی که درون هر انسانی هست آگاه هستید و با آن در ارتباط هستید، حتی اگر در جهنم باشید، آن جا هم شما می‌توانید زندگی خود را بسازید. در غیر این صورت حتی اگر در بهشت هم باشید، شما زندگی خودتان را خراب خواهید کرد.

چه کسی به شما گفته است که همین الان هم در بهشت نیستید؟ آیا اثباتی برایش  هست که شما همین الان هم در بهشت نیستید؟ خیر. پس چرا فکر می‌کنید که جای دیگری بهتر از این جا وجود دارد؟

این ایده‌ی بسیار بدی که می‌گوید جای بهتری نسبت به این جا وجود دارد، توسط افرادی ساخته شده است که از خودشان یک جهنم ساخته‌اند. اگر شما از خودتان یک بهشت بسازید، اگر شما خوشحال باشید، چرا باید بخواهید که به جای دیگری بروید؟

فرض کنید که این بهشت است، آیا آن را از دست می‌دهید؟ فرض کنید که این بهشت است و شما هیچوقت این را تشخیص نداده‌اید، این گونه زندگی کردن چقدر وحشتناک خواهد بود. و من به شما قول میدهم که این بهشت است. چون پایه‌ی تجربه شما درون شما است. اگر شما مسئولیت آن را به عهده بگیرید، شما همین الان می‌توانید از آن بهشت بسازید. همسایه‌ی غیرقابل تحمل‌تون، بچه‌ی پر سر و صدای خونه بقلی، مادر زن‌تون، تمام این انسان‌ها در زندگی شما اضافه شده‌اند که کمی به زندگی شما چاشنی هیجان اضافه کنند. اما این زندگی در واقع همان بهشت است.​

به گفتگو آنلاین خوش آمدید
سلام! برای صحبت در واتساپ یکی از کارشناسان پشتیبانی ما را انتخاب کنید
تیم به طور معمول در چند دقیقه پاسخ می دهد.