ذهن

مشکلات خانوادگی و اجتماعی - چطور محدودیت‌ها تبدیل به فرصت میشن؟

زمان حدودی مطالعه ۱۰ دقیقه / ۲۰ دی ۱۴۰۰ / مدیر سایت

در این مطلب" سادگورو" به سوالی درباره‌ی مشکلات خانوادگی و درگیریهای بین والدین، فرزندان و اقوام

پاسخ میدهد، و بررسی می‌کند که چطور این "میدان نبرد" (روابط نامطلوب بین خانواده) میتواند به

فرصتی برای تغییر ایجاد شود.

سوال: وقتی بین افراد خانواده (مثلا میان والدین یا خواهر، برادرها) درگیری و ناسازگاری وجود داره، بدون درنظر داشتن علت این درگیری، فرد چطور میتونه به توازن برسه؟

سادگورو: از اونجایی که گفتید خانواده، پس دلیل موجهی دارید، که اون هم اینه که شما در انتخابشون نقشی نداشتید. اگر مسئله درباره‌ی همسرتون بود،‌ اون وقت نمی‌تونستید کسی جز خودتون رو مقصر بدونید.

خانواده برای شما، میدان مناسبی برای تمرینه تا محدودیتهاتون رو بشناسید. در خانواده، تعداد مشخصی از افراد اطراف شما قرار دارند، این یعنی که هر روز، هر کاری که بکنید مشکلی بینتون به ‌وجود میاد. کارهایی هست که اونا انجام میدن و شما از اون کارها بیزارید، اما همچنان مجبورید که باهاشون بسازید. مثل صفحه ای خانوادگی در فیسبوک نیست که ده هزار نفر عضو داشته باشه و اگه کسی توش باشه که ازش خوشتون نیاد با یه کلیک بندازیدش بیرون.

 

خانواده برای شما میدان تمرین مناسبیه تا محدودیتهاتون رو بشناسید.سادگورو

 

خانواده، محیطی مناسب برای شماست تا در گستره‌ای فراتر از علایقتون رشد کنید. علایق شما مایه‌ی رفتارهای بی‌اختیار شماست. وقتی درگیر علایق باشید، هوشیاری در کار نیست. لحظه‌ای که از چیزی خوشتون میاد یا بدتون میاد،‌ دارید به طور ناخودآگاه، بی‌اختیار رفتار می‌کنید، به طور نسنجیده و بدون‌اختیار به اون چیزی که دوست دارید علاقه نشون می‌دید و به اون چیزی که دوست ندارید واکنش نشون میدید.

 

هوشیاری

خانواده محفلی هستش که چه بخواید چه نخواید باید برای زمان مشخصی در کنارشون باشید. حالا یا کاری می‌کنید که این زمان به تجربه‌ای تلخ تبدیل بشه یا یاد می‌گیرید که از علایق شخصیتون بگذرید. بیایید تصور کنیم که شما از جنبه‌های مشخصی از رفتار شوهرتون بیزارید. اگر که بعد از مدتی بگید که " اینجوریه دیگه_ اشکالی نداره،" اون عوض نشده، اما شما از اون رفتار بخصوص یا هرچیزی در مورد اون که آزارتون میداده گذشتید.

اگر از این منظر که "هیچ راه دیگه‌ای نیست، باید باهاشون کنار بیام" خُلقتون رو تنگ کنید و کنار بکشید، اونوقت تمام اون رنجها و سختی‌هایی که به خاطر بودن در کنار اون آدمها کشیدید هدر میره. اما اگر بگید که " آره خب، اینجورین دیگه، اما من مشکلی باهاش ندارم. بذار باهاشون خوش بگذرونم." اون وقت هوشیارانه از علایقتون گذشتید.

اگر بگید که " آره خب، اینجورین دیگه، اما من مشکلی باهاش ندارم. بذار باهاشون خوش بگذرونم." اون وقت هوشیارانه از علایقتون گذشتید.

 

وقتی از علایقتون میگذرید، بدون اینکه متوجه بشید هوشیار میشید.  بدون اینکه متوجه بشید حالت معنوی پیدا می‌کنید، که این بهترین راه برای معنوی شدن هستش. با گفتن اینکه " قراره وارد مسیری معنوی بشم" به چنین چیزی نمی‌رسید، بلکه در زندگی، به قدری هوشیار می‌شید که از محدودیتها و علایقتون میگذرید و به حالتی معنوی می‌رسید بدون اینکه به اون برچسب "معنویت" بزنید.

بهترین راه برای رسیدن به حالت معنوی اینه که با هوشیاری به شکلی دگرگون بشید که دیگه واکنشهای نسنجیده (بی‌اختیارانه) نشون‌نمیدید. خانواده محل مناسبی برای شماست تا این رفتار رو با خودتون تمرین کنید. شما برای همیشه توی این محیط گیر نیفتادید. در هرجور خانواده‌ای باشید، فقط برای زمان مشخصی کنار اونها هستید. پس باید از این زمان استفاده کنید تا بتونید از علایق خودتون بگذرید.

 

اگر افرادی که دور و برتون هستن با شما مخالفن، پس جای خیلی خوبی هستید. من همیشه به کسانی که در اشرام (محیطی سرشار از انرژی و مناسب برای ایجاد تغییر – خانقاه مانند) هستند میگم که فردی رو انتخاب کنید که نمی‌تونید تحملش کنید،‌ و بعد کار کردن لذتبخش باهاشون رو یاد بگیرید. این کار براتون معجزه میکنه.

اگر انتخابتون این باشه که فقط با کسی باشید که دلتون میخواد، اونوقت حساس میشید که حتما فقط با اون دسته از افراد باشید. مشکل خانواده نیست، مشکل اینه که شما میخواید با کسایی که دوست دارید، سر و کار داشته‌باشید. ببینید که چطوری میتونید اون ارتباط رو لذت‌بخش کنید. برای چیزی که براتون اتفاق میوفته کاری از دستتون بر نمیاد،‌ اما این که شما با اون چی کار می‌کنید دست شماست.

 

اگر افرادی که دور و برتونن باهاتون مخالفن پس جای خیلی خوبی هستید.سادگورو

 

مردم با توجه به هوا میگن که "وای، چه روز خوبی" یا " امروز روز بدیه." صرفا به این خاطر که هوا ابریه امروز روز بدی نیست. هوا رو به طبیعت بسپار،‌ یک روز آفتابیه، یک روز ابری، یک روز بارونیه و یک روز برفی، همشون خوبن. اگه هوا آفتابیه، ‌لباس کمتری می‌پوشی، اگه بارونیه، با بارونی میری بیرون، اگه برفیه،‌ با کاپشن میری بیرون. مهم نیست که چی میشه، این همش به تو بستگی داره که اون روز رو به روز خوبی تبدیل کنی.

درست مثل همین قضیه،‌ به این اهمیت ندید که الان کی کنارتون نشسته،‌ فقط این کنار هم بودن رو به چیزی خوشایند تبدیل کنید. این به این معنی نیست که قراره تا ابد کنار اونها بشینید. همه‌ی آدمها موقتی هستن، یا اونها وارد زندگیتون میشن و میرن، یا این شمایید که میاید و میرید. هر کسی که الان اینجا پیشتونه، هر چیزی که هست، فعلا به بهترین نحو ازش استفاده کنید.

اگر انتخابتون چیز دیگه‌ایه، میتونید تغییرش بدید، اما مهمترین چیز اینه که این تغییر با لذت باشه. این تغییر باید با انتخابی از سر هوشیاری باشه، و نه رفتاری نسنجیده، نه به خاطر این باشه که چون نمی‌تونید توی شرایط فعلی باشید پس باید بلافاصله برید جای دیگه‌ای. اگر در چنین شرایطی موقعیت رو ترک کنید، هر جا برید شرایطتون بازم همون میشه. اگر نمی‌دونید که چطور از پس این شرایط بر‌بیاید پس هیچ جای دیگه‌ای هم نمی‌تونید.

 

ارزیابی نتایج

حالا از کجا بفهمید که این روند معنویت کارسازه یا نه؟ این تنها با دیدن نتایج امکان پذیره. اگر درکنار همون افراد (کسایی که مطابق سلیقه‌ی شما نیستن) می‌تونید با کمی حس شادابی بیشتری از خواب بیدار بشید، کمی بیشتر احساس راحتی دارید و دیگه به اندازه‌ی قبل باعث اذیت شما نمیشن، یعنی دارید پیشرفت می‌کنید. در مورد هر مسئله‌ای با دیدن نتایجه که روند پیشرفت رو ارزیابی می‌کنند، اینجا هم همینطوره.

 

روزی جلوی دروازه‌ی بهشت صفی درست شده‌بود. پیتر مقدس قبل از پذیرش افراد، نامه‌ی اعمال همه رو بررسی می‌کرد. راننده تاکسی ایتالیایی اونجا بود از لاس وگاس، که لباس خال‌خالی صورتی به تن داشت و عینک خلبانی زده‌بود و سیگاری به لب داشت. درست پشت سر اون هم اسقفی ایستاده‌بود، اسقف با انزجار نگاهی به مرد راننده انداخت و گفت:‌ " اصلا برای چی باید این مرد اول از همه توی صف بهشت باشه؟" اما خب خدا کارهای عجیبی میکنه. وقتی که نوبت راننده‌تاکسی شد، مرد تسلیم سرنوشتش شد و گفت " هرجا منو بفرستید... مشکلی نیست." به عنوان راننده اون عادت کرده که هر جا مشتری میخواد، بره. مقصدش رو خودش انتخاب نمی‌کنه. همه‌ی نامه‌ی اعمالش رو بررسی کردن و بعدش هم پیتر مقدس با لبخند به مرد خوش‌آمد گفت و ردایی ابریشمی و زیبا به اون داد. دو فرشته‌ی زیبارو از راه رسیدند و راننده تاکسی رو با خودشون به بهشت بردن.

 

اگر درکنار همون افراد (کسایی که مطابق سلیقه‌ی شما نیستن) می‌تونید با کمی حس شادابی بیشتری از خواب بیدار بشید، کمی بیشتر احساس راحتی دارید و دیگه به اندازه‌ی قبل باعث اذیت‌ شما نمیشن، یعنی دارید پیشرفت می‌کنید.  سادگورو

 

اسقف با شگفتی شاهد این ماجرا بود، وقتی که نوبتش شد، نامه‌ی اعمالش رو بررسی کردن و بهش خوشامد گفتند، لباس یه‌سره‌ی کارگری و جارویی دسته‌دار بهش دادن و گفتن " تو برو راهروی شماره ۱۲۷ رو تمیز کن." اسقف بهم ریخت و گفت " این یعنی چی؟ راننده تاکسی که از شهر گناه میاد_ از جایی که حتی نمی‌خوام اسمشم بیارم_ جایی که لابد هرجور آدمی رو سوار می‌کرده_ اونوقت شما بهش ردای ابریشمی و فرشته میدید و راهی بهشت میشه. من، اسقفم، من خدمتگزار خدا بودم، اونوقت برای من لباس سرهمی زنونه و جاروی دسته دار میارید و منو روونه‌ی راهروی ۱۲۷ می‌کنید. من میدونم اونجا چقدر طولانیه!!، چرا این کارو می‌کنید؟"

پیتر مقدس به اون میگه:" گوش کن، اینجا کلیسا نیست، اینجا بهشته. ما اینجا بر اساس نتایج قضاوت می‌کنیم. موقعی که در کلیسا موعظه می‌گفتی، اکثر مردم خوابشون میبرد،‌ اما وقتی که اون مرد، رانندگیشو می‌کرد همه اسم خدا رو می‌آوردنو می‌گفتن: " خدایا! خدایا!"

 

حالا شما هم باید بر اساس نتایج پیش‌برید، ببینین که این روند رو به معنویتتون نتیجه‌بخش بوده یا نه. ببینید که صرف‌نظر از شرایط بیرونی، آیا با خودتون درگیری دارید یا نه؟ اگه درگیری درونی دارید، پس باید کاری بکنید. کسی آسیب فیزیکی بهتون نرسونده، تنها کاری که میکنن حرف زدنه. اونا هر کاری که بهتر بلدن رو انجام میدن، شما هم هرکاری که توش واردید رو باید انجام بدید. اگر کار خودتونو خوب بلد باشید می‌تونید خودتون رو در شرایط خوبی حفظ کنید. اگه بتونید این کار رو بکنید، ممکنه که اونها رو هم تغییر بدید، اما الان تا اون مرحله با شما جلو نمیرم.

اگه کسی سر شما داد میزنه، یا بهتون بی‌احترامی می‌کنه، هیچ اهمیتی نداره. اگه بخواید میتونید فرهنگ لغات جدیدی برای خودتون بنویسید، میتونید تمام اون بی‌احترامی‌ها رو به چیزهای خوب تعبیر کنین. به هر حال اینو بدونید که اونا دارن کاری که از پسشون بر میاد رو انجام میدن.

حالا متاسفانه، بهترین کاری که از پسشون بر میاد کار مزخرفیه، کاری نمیشه کرد، تنها کار اینه که دلتون براشون بسوزه.

 

تبدیل محدودیت‌ها به فرصت

در حال حاضر شما مجبورید که اونجا باشید. شما تنها نیستید، همه‌ی ما بارها بین افراد یا در موقعیتی گیر می‌افتیم که اصلا دلمون نمیخواد اونجا باشیم. هیچ وقت کنترل شرایطی که در اون قرار می‌گیریم تماما در دست ما نیست. اما اگر که تمرین کنید، شرایط بیرونی هم کم‌کم مطابق انتخاب شما میشه. با گذشت زمان، می‌بینید که خود‌به‌خود، شرایط اطراف شما به بهترین حالت شکل می‌گیره.

اولین قدم اینه که خودتون رو طوری بسازید که انسانی با کمالات باشید دیگه این که دیگران شما رو چطور میبینن مشکل شما نیست.سادگورو

 

.

من تجربیات فوق‌العاده‌ای از دنیا دارم. هر جا که میرم مردم از سر ذوق و علاقه اشک میریزند. دیگه بیشتر از این چی میخوام؟ میدونم که کل دنیا در واقع اینطور نیست، اما دنیای اطراف من این شکلی میشه. و این مسئله به این خاطره که من وقت گذاشتم تا خودم رو طوری بسازم که فرقی نداره کجا برم، هر جا برم همینطوری‌ام. اونوقت کم‌کم دنیا شروع می‌کنه به تطبیق خودش با من.

شما هم همین کارو بکنید. نگران این نباشید که دنیا به شکل خاصی قرار میگیره یا نه،‌ همیشه با گذشت زمان این اتفاق می‌افته. اولین قدم اینه که خودتون رو طوری بسازید که انسان با کمالاتی باشید، دیگه اینکه دیگران شما رو چطوری می‌بینن، ‌مشکل شما نیست.

الان، اونها میخوان که هی الکی بچرخن، بذارید برای مدتی دور باطل بزنن، بالاخره خسته میشن. طوری زندگی کنید که وقتی به شما نگاه می‌کنن، حتی اونایی که دارن وقتشون رو به بطالت میگذرونن هم به نوعی این رو بفهمن که مثل شما بودن ارزشمنده، این از چشمشون دور نمی‌مونه. اونها بدخلق هستن چون تجربشون از زندگی بد و با نا رضایتی بوده،  و این بدرفتاری با درگیری و مشاجره نمود بیرونی پیدا می‌کنه.

برای اونها مثالی باشید که نشون بده راهی برای متفاوت زندگی کردن هم هست. در یوگا، گل نیلوفر آبی، همیشه  یکی از نماد‌هاییه که نشون دهنده‌ی بیشترین استقامت و پایداری هستش، چون این گل هر جا که گِل‌و‌لای ضخیم‌تر باشه بهتر رشد می‌کنه، هرچی بدتر باشه رشدش بهتره. چنین شرایط بدی ( گِل و لجن) تبدیل به زیبایی و رایحه‌ای ملکوتی میشه.

این روند معنویت هستش. حساسیت به شرایط بد راه رسیدن به معنویت نیست، مثل اون شدن هم همینطور. این تغییر دادن شرایط بد ( گل و لجن) هستش که نشون دهنده‌ی روند معنویته.

[ بین خودمون بمونه،‌ یه جورایی باید یاد بگیرید که چطور از لجن، گلاب بگیرید ]
ترجمه از خانم ملیکا ابراهیمی​

به گفتگو آنلاین خوش آمدید
سلام! برای صحبت در واتساپ یکی از کارشناسان پشتیبانی ما را انتخاب کنید
تیم به طور معمول در چند دقیقه پاسخ می دهد.