بیوگرافی سادگورو
فهرست مطالب:

سادگورو در نگاهی کوتاه و کلی
سادگورو، یک یوگی و عارف تاثیرگذار در عصر حاضر، یک انسان دوست، بصیر و یک رهبر معنوی مهم است. یک گوروی معاصر که به همان اندازه که با قدرت در تجربههای درونی و خردمندی ریشه دارد، در کارهای پیشهپا افتاده و عملی هم مهارت دارد. سادگورو بدون خستگی در راستای رسیدن همه به سلامتی جسمانی، روانی و معنوی کار میکند، چیرگی او بر مکانیسم زندگی، که نتیجهی شناخت و تجربهی عمیق او از خود است، افراد را در مسیر یافتن بُعد آرامتری از زندگی هدایت میکند.
در خانه همان قدری که جین آبی میپوشد، لُنگ هم میپوشد، با پای برهنه روی زمینهای سخت هیمالیا راه میرود یا در آزاد راه روی موتورسیکلت BMW مینشیند، این چیزها سادگورو را به غیر معمولترین عارفی تبدیل میکند که یک نفر میتواند با او مواجه شود. روشهای علمی او برای دگرگونی خود، که نشان میدهند جدایی مشخصی از آداب و رسوم معمول دارد، مسقیم و قوی هستند، سادگورو که با هیچ عقیدهی به خصوصی رابطه ندارد، از چیزی استفاده میکند که بیشترین تأثیر را برای بهبود زندگی مردم از نظر علم یوگا داشته باشد.
وی که یک چهره شناختهشده نزد عموم مردم است، به سراسر جهان سفر کرده و در برخی از مهمترین اجلاس جهانی رهبران جهان، بهترین دانشگاهها مثل هاروارد، آکسفورد و ام آی تی، همچنین بزرگترین کمپانیها مثل گوگل و مایکروسافت سخنرانی کرده است.
وی معنویتی را ترویج داده که بر دگرگونی فردی، زندگی پاک و آگاهی اجتماعی تأکید دارد. سادگورو که به خوبی از جهان باستانی به جهان فوقمدرن آمده است، خلأ میان هر آنچه از دین، مذهب، خدا، روح، چاکرا، انرژی، ماورالطبیعه و …در طول زندگی برایمان ایجاد شده پر میکند و ما را در زندگی توانمند میسازد تا بتوانیم زندگی دلخاهمان را ایجاد کنیم شناخته و ناشناخته پرمیکند و هر کسی که با او مواجه میشود را برای کشف کردن و تجربه کردن عمیقترین ابعاد زندگی توانا میکند.
کودکی و خانوادهی سادگورو
جاگی واسودو در سوم سپتامر 1957 در شهر میسور واقع در کشور هند در یک خانواده نسبتاً ثروتمند به دنیا آمد. پدر او چشم پزشک راهآهن بود که دائماً در سراسر کشور در حال سفر بود. در زمان کودکی جاگی دل و جرعت زیاد همراه با تمایلی برای سرکشی داشت، او خیلی سریع از مدرسه خسته میشد و اغلب از مدرسه فرار میکرد و در برابر معلمین و مدیر مدرسه میایستاد، به جای گذراندن وقتش در مدرسه، بیشتر وقتها به تنهایی در مناطق سرسبز اطراف شهر به گشت و گذار میپرداخت و مجذوب طبیعت میشد.
یک دوچرخه داشت و اغلب اوقات با دوچرخهاش مسافتهای طولانیای را طی میکرد. او عاشق ورزش کردن و گذراندن اوقات فراغت و تفریح و سرگرمی در فضای باز بود و حفظ آمادگی جسمانی برایش مهم بود. از سن سیزده سالگی بعد از این که با یک یوگی هفتاد ساله که از چالاکی جسمانی بسیار خوبی برخوردار بود آشنا شد، شروع به یادگیری هاتا یوگا کرد.
نترس بودن و قدرت جسمانی او باعث شد که درآمد زیادی در شغل مارگیری بدست آورد. او برای کارش از چوب دستی استفاده نمیکرد، بلکه مارها را با دست خالی میگرفت. زمان زیادی را در نزدیکی مارها گذرانده بود. برای مدتی، زمانی که نوجوان بود خودش را در احزاب انقلابی مشغول کرد زیرا در آن زمان نگرانیهایی نسبت به عدالت اجتماعی داشت.
اما بعد از چند سال به علت وجود نفرت زیاد و دورویی میان جنبشهای سیاسی، از این کار دست کشید.

جوانی و شغل ابتدایی سادگورو

بعد از دوران مدرسه، او در دورهی خودآموز ادبیات انگلیسی، به اصرار مادرش که با سلاح اشک به مقابله با دانشگاه نرفتن جاگی آمده بود، در دانشگاه میسور ثبت نام کرد. و علیرقم شرکت نکردن در بسیاری از کلاسها، توانست که با رتبه دوم درسش را در رشتهی ادبیات انگلیسی تمام کند. بعد از فارغالتحصیلی، برخلاف خواسته خانوادهاش، به جای ادامهی تحصیل به راه اندازی مزرعهی مرغداری خودش مشغول شد. چون کارش را از صفر شروع کرده بود، تمام طول روز کار میکرد تا در کارش موفق شود.
با استفاده از پولی که از مزرعهی مرغداری بدست آورده بود، توانست یک شرکت ساختمانی تأسیس کند که حتی از کار قبلیاش موفقتر بود. زمانی که در مزرعهاش کار نمیکرد، بدون برنامه ریزی قبلی و ناگهانی با موتورسیکلتش شروع به سفر رفتن به دور کشور میکرد – معمولاً با سرعت زیادی موتور میراند و خطرهای زیادی به جان میخرید. هیچ وقت علاقهای به برنامهریزی نداشت، بلکه ناگهانی به سفر میرفت.
یکی از مقصدهای مشهور جاگی در سفرهایش، تپههای چاموندی بود. در این دوره از زندگیاش، وقتش را با گروهی از دوستانی میگذراند که علاقه به سبک زندگی متفاوتتری داشتند – برای مدتی آنها تصمیم گرفتند که جامعهای آرمانگرایانه تشکیل دهند که این تصمیم هیچوقت تحقق نیافت.
اولین تجربهی عرفانی و پایهگذاری مهندسی درون
در سن بیست و پنج سالگی، جاگی زندگی موفق و آزاد از قیود و رسوم جهانی داشت، اما همهی اینها تغییر کرد، در 23 سپتامبر سال 1982، جاگی سفر معمولیای را به مقصد تپهی چاموندی با موتورش شروع کرد – هیچ دلیل خاصی برای این سفر نداشت – او گاهی وقتها فقط حس میکرد که به سمت این تپه کشیده میشود. زمانی که روی تخته سنگی نشسته بود، بدون این که تلاش خاصی کند، شروع به ورود به درون یک حالت مراقبهای شد، با جملات خودش جاگی نوشته است:
«ناگهان، من نمیدانستم که کدام یک من است و کدام یک من نیست، هوایی را که داشتم تنفس میکردم، سنگی که روی آن نشسته بودم، اتمسفری که اطرافم بود، همه چیز تبدیل به من شده بود و من اینجا نشسته بودم و اشک از چشمانم به حدی جاری شده بود که پیراهنم خیس شده بود و شیدا وار دیوانه شده بودم! اما، من همانجا، غوطهور در شکل کاملا تازهای از سعادت بودم.» (بیشتر از زندگی ـ سادگورو)

سادگورو بعداً گفت که توصیف تجربه روشنضمیری سخت است، اما بیشتر از این که حس یک دستاورد داشته باشد به شکلی حس میشود که انگار ویژگیای که قبلاً وجود داشته به انسان برگشته – یادآور چیزی است که ما همیشه داشتهایم – آگاهی به انرژیِ بینهایت و لذتی که جهان هستی را میسازد. زمانی که او به هوشیاری عادیاش برگشت، عصر بود و ساعات زیادی سپری شده بود، این تجربهای بود که کاملاً مسیر زندگی او را تغییر داد. او گفته است که به عنوان یک موتور سوار سرخوش به آن کوه رفت و به عنوان یک عارف از آن کوه برگشت.
«روشنضمیری هیچوقت اتفاق نمیافتد، آن هست، همیشه هست. سادناهایی که انجام میدهید فقط برای این است که ببینید که روشنضمیری آنجا هست، شما سادنا انجام نمیدهید تا درون خود الوهیت ایجاد کنید، تمام چیزی که خواهید ساخت آگاهی از خود است.» روزنامهی تایمز هند، 28 مارس 2005.
کمی بعد از آن اتفاق از کارش خارج شد و برای یک سال بیشتر اوقاتش را مجذوب مراقبه و تجربهی سعادتمندی، تجربهی درونی جدیدش سپری میکرد. مردم دیگر با او به شکل متفاوتی برخورد میکردند – در او کمی بصیرت درونی میدیدند، مردم خود به خود از او مشاوره میگرفتند یا میخواستند که او آیندهی آنها را الهی کند، حتی چهرهی فیزیکی او تغییر کرد، صدایش عمیقتر و چشمانش درشتتر و درخشانتر شدند.
بعد از یک سال، او تصمیم گرفت که با برنامهای کامل تمام مردم جهان را سعادتمند کند و کارش را با آموختن « مهندسی درون » به ۷ نفر از اعضای خانوادهاش شروع کرد که در ابتدا از روی ترحم به او پیوسته بودند ولی در طول دوره با رسیدن آگاهیهای این دوره به آنها و انجام تمریناتش هر لحظه مشتاقتر به آن میشدند و این آغاز دورهی مهندسی درون و تبدیل جاگی واسودو به سادگورو بود.
- مهندسی درون یک فناوری اساسی است. من تأکید میکنم این یک فناوری است. چون این یک فلسفه نیست. این یک سیستم اعتقادی نیست. این یک ایدئولوژی نیست. این حتی یک آموزه نیست».

ازدواج سادگورو و عاشق شدن او

در سال 1984 او با ویجایا کوماری در یک برنامهی یوگا آشنا شد. هر دوِ آنها محبت عمیقی نسبت به یکدیگر حس کردند و برخلاف مخالفتهایی از طرف والدین به خاطر تفاوت طبقه اجتماعیشان، آنها تصمیم به ازدواج گرفتند. سادگورو فهمید که ویجی در یکی از زندگیهای قبلیاش، خواهرش بوده است که در آن زندگی سادگورو یک یوگی بود و ارتباط کمی با خانوادهاش داشته است. کوماری در ۲۳ دسامبر ۱۹۹۷ درگذشت .آنها یک دختر به نام راده داشتند که در دانشگاه رقص به تحصیل پرداخت و در سال ۲۰۱۴ ازدواج کرد.
در سال 1987، او این ایده را در سر پروراند که مزرعهاش را به یک مزرعه تعاونی تبدیل کند، اما قبل از برداشت محصول، مزرعه در آتش سوخت. او این واقعه را به نشانهی خارج شدن از کارهای معمولی پذیرفت، و از این اتفاق به عنوان نشانهای برای شروع راه جدیدی در زندگی استفاده کرد.
بدون داشتن گرفتاری شغلی، او خودش را کاملاً وقف سفر و آموزش یوگا کرد. همزمان با این که افراد بیشتری علاقهمند به روش یوگای او میشدند، تغییر بیشتری در سادگورو به وجود میآمد، او از یک فرد سعادتمند فراتر رفت، او تکامل یافت و تبدیل به یک گوروی معنوی شد. او نسبت به شاگردانش بابت راهنمایی در مسیر روحانیشان و تشویق آنان به نظم دادن به زندگیشان، سخت گیر بود.
سادگورو چطوری با همسرش ویجی آشنا شد؟
هدف بنیاد ایشا چیست؟
در سال 1992، او به طور رسمی بنیاد ایشا را در کوههای ولینگیری در استان تامیل نادو واقع در جنوب هند تأسیس کرد. به وسیله بنیاد ایشا، او به مردم یوگا و دورهی «مهندسی دورن» آموزش میدهد. این برنامه رویکردی بنیادی برای زندگی آموزش میدهد که مجموعهای از آگاهیها، هاتا یوگا، مراقبه، خدمت و زندگی با ذهنیت در نظر گرفتن اجتماع است.
- «تمام کار من برای این هست که درک مردم را بهتر کنم، من چیزی برای آموزش دادن ندارم، من فلسفهای ندارم، من دینی ندارم، من هیچ سیستم باوریای ندارم، تمام چیزی که دارم یک راهکار است برای بهتر کردن درک مردم، چون شما فقط آن چیزی را میدانید که درک میکنید». فراتر از زندگی – سادگورو



مرگ همسر و به تعویق افتادن ساخت دیانالینگا
در سال 1997 بعد از مجموعهای از تمرینات عمیق معنوی، همسرش ویجی وارد ماهسامادی شد – یک وضعیت نادر که در آن یوگی تصمیم آگاهانهای برای ترک کردن بدن میگیرد، انسانِ درون سادگورو برای از دست دادن همسرش ناراحت بود، اما به عنوان یک گورو، بابت دستاورد معنوی همسرش برای او احساس غرور الهی میکرد، با این حال، پدر ویجی مدعی شد که دخترش به دست سادگورو کشته شده اما تحقیقات پلیس ثابت کرد که این ادعا بیاساس است.
سال 1997 برای سادگورو سال مهمی بود، او امیدوار بود که بتواند دیانالینگا (به گفتهی سادگورو ابزاری برای اتصال با شیوا و انرژی بنیادی زندگی که هدف زندگیاش ساختن آن بوده) را تأسیس کند.
اما مرگ همسرش این تصمیم برنامه ریزی شده برای آغاز این مرکز را عقب انداخت، در حدود این زمان، آشرام توسط مردمی که با سادگورو و آشرام دشمنی داشتند که شامل عموی یکی از مراقبه کنندهها میشد، مورد حمله قرار گرفت. در خبرگزاریهای محلی، اتهاماتی دربارهی فعالیتهایی که در آشرام انجام میشود زده شد، با این حال، سادگورو و آشرام این طوفان را با برگزاری کلاسهای بیشتر یوگا و دیدار با افراد شکاک محلی پشت سر گذاشت.
بعد از چندین سال در تامیل نادو ایشا به قسمتی ارزشمند نزد جامعه تبدیل شده است. سادگورو بیان کرده است که او معنویتی فراطبیعی آموزش نمیدهد که فقط سعی کند حس بهتری به مردم بدهد، او به دنبال دگرگونی روحانی واقعی میگردد که شامل به چالش کشیدن عادات دیرینه و علایق مطلق انسان میشود.
زمانی که معلمان واقعی روحانی به دنبال چنین دگرگونیای میگردند، باعث به وجود آمدن نوعی واکنش از طرف افرادی میشوند که از این رویکرد متفاوت به زندگی احساس خطر میکنند یا به آن حسادت میورزند.
- دیانالینگا – بالاترین حد ممکن برای تجلی الوهیت. سادگورو
دیانالینگا و هدف سادگورو در این زندگی
« مردم از من میپرسند، «سادگورو اهمیت کار تو چیه؟» من جواب میدهم «اشکها»، هر روز میلیونها نفرد در جهان از روی عشق و سرمستی اشک میریزند، این اهمیت کار من است، من برای مردم اشک میآورم .»
ساخت دیانالینگا که به گفتهی خود سادگورو، هدفش در این زندگی بوده که توسط گورواش سوامی پلانی به او محول شده، در نهایت در بیست و سوم ژوئن 1999 به پایان رسید و هدف او در زندگی محقق شد. سادگورو توضیح میدهد که آنهایی که در نزدیکی این زمین مقدس عبادت و مراقبه میکنند، خواهند توانست که با واقعیت روحانی عمیقتری ارتباط گیرند و پیشرفت سریعتری داشته باشند، هیچ سیستم باوری خاصی نیاز نیست، تنها باز بودن قلب مهم است.
سادگورو مجسمهی بزرگی از آدییوگی (اولین یوگی – آدی در سانسکریت به معنای اولین است) در فوریه 2017 طراحی کرد. این مجسمه توسط نخست وزیر هند نارندرا مودی نصب شد، هدف طراحی و ساخت این مجسمه تشویق مردم برای آمدن به سمت سلامت درونی به وسیلهی یوگا است.
این چهره نشانهای از خدا یا معبد بودن این مکان نیست. این مجسمه، الهام بخشی نمادین است. زمانی که در جست و جوی الوهیت هستید، نباید بیرون از خود را بگردید چون چیزی که به دنبال آنید در بیرون از شما نیست.

آموزهها و دورهی مهندسی درون
از آنجا که دانش و فناوریای برای داشتن سلامتی و رفاه بیرونی وجود دارد، بُعدی کامل از دانش و فناوری برای داشتن سلامتی و رفاه درونی نیز وجود دارد. « سادگورو »
مهندسی درون فناوریای برگرفته از دانش یوگا است که با استفاده از ابزارهای قدرتمند، مجموعهای از آگاهیها نسبت به حقیقت خود و زندگی، مراقبههایی قدرتمند، هاتا یوگا و … به فرد این امکان را میدهد که خود را از درون متحول کرده و زندگیه تازه و متفاوتی آغاز کند. برخی دستاوردهای دوره:
- تجربهی زندگی بدون استرس ترس و اضطراب به طور دائم
- داشتن آرامش فکری در هر جا و باهرکس و تحت هر شرایطی
- درمان دردهای مزمن و آزاردهنده مثل سردرد و میگرن که ریشه در استرس و احساسات مخرب دارند
- سطح بالای انرژی و نشاط در تمام طول روز، به جای بیحالی، کسلی و خستگی
- بهبود تمامی روابط اجتماعی ( روابط کاری، دوستانه، خانوادگی، همسایگی و…) و روابط احساسی و عاشقانه
-
داشتن تعادل احساسی و زندگی به دور از خشم، اضطراب، کینه، حسد و …
-
تجربهی زندگی شاد، آرام و سعادتمند

مهندسی درون حیرتانگیز است. شما اگر آماده باشید ، ابزاری است برای کمک به بیداری هوش درونی خود، نبوغ نهایی و برتر که بازتاب خرد هستی است. « دیپاک چوپرا »

تندیس شیوا، آدی یوگی، اولین یوگی
سادگورو معنویتی را ترویج میدهد که زندگی را در آغوش میکشد– و نه ریاضتی که در اصول هندی گذشته بود. زمانی که سادگورو صحبت میکند و به سوالات پاسخ میدهد، اغلب از شوخ طبعی خاص خود و گفتن داستان و لطیفه استفاده میکند تا مقاومت و موضعگیری افراد را فرونشاند و نشان دهد که زندگی معنوی به معنی جدی بودن و شاد نبودن نیست.
شخصیت سادگور و شیوه ارتباطش با دیگران
زمانی که سادگورو صحبت میکند و به سوالات پاسخ میدهد، اغلب از شوخ طبعی خاص خود
شخصیت سادگورو شکلهای گوناگونی دارد.گاهی وقتها میتواند مثل بچهها باشد – با افرادی که به او نزدیک هستند شوخی میکند و سر به سر آنها میگذارد. در مواقع دیگر، نقش خود را به عنوان یک گورو ایفا میکند و میتواند یک استاد سختگیر باشد – نسبت به بعضی از شاگردان، ممکن است به ظاهر چیزی نگوید تا سعی کند آنها را به صورت باطنی پیش ببرد. در مواقع دیگر، در جلسات پرسش و پاسخ، او به شکل یک سخنران منطقی و کاریزماتیک ظاهر میشود که همیشه برای هر پرسشی پاسخی دقیق و روشن دارد. خارج از برنامهی سفری فشردهاش، از گلف و رانندگی با سرعت زیاد لذت میبرد.

« عاشقان معمولاً به نظر بقیه افراد جهان شبیه به یک مشت احمق هستند، اما خردمندترین افراد همیشه عاشقان هستند. این نوع متفاوتی از خرد است که ذهنهای منطقی هیچوقت نمیتوانند آن را بفهمند » فراتر از زندگی – سادگورو، ص 177
او طرفدار رژیم گیاهخواری و صرفهجویی در مصرف است. او دربارهی ضررهای مصرف الکل، گوشت، تنباکو و مواد مخدر روی سلامتی و روحانیت هشدار داده است، با اینکه در دورهای مطالعات زیادی داشته و دارد، پاسخهایی که میدهد از دانش درونی خودش میآیند، و خیلی کم از هر شکلی از متون مقدس استفاده میکند تا پاسخهایش را توضیح دهد. او به جز متون مقدس، علاقه به استفاده از حکایت، تمثیل یا داستانهایی معنوی از هند باستان دارد.
او عاشق کوهنوردی در رشتهکوه هیمالیا است و گاهی وقتها با گروههای کوهنوردی همراه میشود، همچنین در برگزاری برنامههای بلند مدت برای زندانیان شرکت داشته است و یکی از جاهایی است که اشک او همواره هنگام خروج از زندان میریزد و میگوید زندگی در زندان خیلی کم است، آزادی برای زندگی خیلی اساسی است.

زندگیهای گذشتهی او
سادگورو آشکار کرده که از زمان روشنضمیریاش، زندگیهای گذشتهاش که روی این زندگی و نقش او در این زندگی تأثیرگذار بودهاند را به یاد میآورد. در یکی از زندگیها که بیش از 365 سال پیش بوده، او در یک خانوادهی ارتودوکس هندو به دنیا آمده بوده که از شیفتگان سرسخت شیوا بودهاند و به هنر مارگیری و رقصاندن مار مشغول بودند. با این حال او عاشق دختری مسلمان میشود، که این موضوع باعث به وجود آمدن آشفتگی در خانوادهاش میشود. بعد از این که از دست کشیدن از عشقش امتناع میکند، او محکوم به مرگ با زهر نیش مارها میشود. این تجربهی زندگی قبلی تأثیر بزرگی روی عشق و دوستی او با مارها گذاشته است.
سادگورو میگوید که مارها موجودات کاملاً تکامل یافتهای هستند و باید همیشه با آنها با احترام رفتار کرد. این همچنین نشان دهنده این است که چرا او از هر طبقه بندی اجتماعی و تفاوت گذاشتن بین انسانها به خاطر دین، بیزار است. زندگی دیگری که او دربارهاش صحبت میکند یک گورو به نام سری براهما است، یک یوگی و روحانی هندی با اخلاقی قوی. این یوگی خودشناسی را تجربه کرده بود، اما نتوانست ثروت معنوی خودش را به اشتراک بگذارد.
محیط زیست واقدامات ابتکاری و اجتماعی وی
سادگورو در تعداد زیادی از اقدامات مبتکرانه برای محیط زیست شرکت کرده است، مانند درختکاریها بزرگ – در امتداد رودخانههای خشک شده هند و همچنین نواحی کشاورزی در کاوری در تامیل نادو که طی یک برنامهی جامع، برای ایجاد معاش بهتر کشاورزان، جلوگیری از فرسایش خاک، حفظ محیط زیست، احیای رودخانهها و گونههای جانوری، به کاشت ۲.۴ میلیارد درخت بر اساس ایجاد کشاورزیهای درخت محور پرداخته که بخش اعظمی از این برنامه اجرا شده است.
«درختها و انسانها باهم رابطهی ذاتی دارند، چیزی که آنها بازدم میکنند، ما نفس میکشیم، چیزی که ما بازدم میکنیم، آنها نفس میکشند. این رابطهی همیشگیای است که هیچکس نمیتواند بدون آن زندگی کند» –سادگورو (در پروژه دستان سبز در اقدامات مبتکرانهی درختکاری بزرگ) مجلهی بینشهای ایشا، چاپ بهار 2009.

مواضع سیاسی سادگورو
سادگورو بیشتر از میزانی که برای یک یوگی معمول است نظرات سیاسی بیان کرده است، و ایشان به عنوان یکی از افراد تأثیرگذار و قدرتمند هند شناخته میشوند. او میگوید که وابسته به هیچ جنبش سیاسیای نیست و مهمترین چیز این است که معنویت را درون زندگی سیاسی بیاوریم. با این حال، دیدگاههای او گاهی وقتها با حذب ملیگرایی هندو (BJP) در یک راستا هستند. او دربارهی برخورد سخت با شبهنظامیان در کشمیر بحث کرده و برای ایجاد صلح در کشمیر تلاشهای بسیاری کرده و میکند.
در ژانویه 2007، او در چهار مجمع در اجلاس جهانی اقتصاد شرکت کرد و دربارهی مشکلاتی از دیپلماسی و پیشرفت اقتصادی تا آموزش و محیط زیست صحبت کرد. در سال 2006، او در مجمع جهانی اقتصاد، مجمع تالبرگ در سوئد و انجمن رهبری استرالیا سخنرانی کرد، وی همچنین به عنوان نماینده در اجلاس صلح هزاره سازمان ملل و کنگره جهانی صلح خدمت کرده است.
- « این زندگی برای من تلاشی است برای کمک به مردم برای تجربه کردن و نشان دادن الوهیتشان. امیدوارم شما سعادت الهی را بدانید » سادگورو